کنفوسیوس:من از اين اندوهگين نمي شوم كه مردم مرا چنانكه هستم نمي شناسند، بلكه از آن غمگينم كه من مردم را چنانكه بايد و شايد نمي شناسم.
مادرم ای همه ی وجودم
ک به من درس مهربانی دادی
مادرم چقد زندگی سخت و ویران کننده شده است
اما تو با عطوفتت به من یاری میدهی و
همیشه بیادم هستی ..
مادرم گاهی که مریضی سراغت میاید
چقدر دنیا در نزد من تیره و تاریک میشود
اما از امید به خداوند برای خوب شدن دوباره ت
غافل نمیشوم...
مادرم اون دستانت را تا جان در بدن دارم
با گرمی میفشارم تا باشد
ذره ای مهربانیایت را جبران کرده باشم...